مَن هَمینَم...
نَه چشمآטּ آبــﮯ دارَم...نه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد...
هَمیشِه کَتآنـﮯ مـﮯ پوشَم
عِشوه ریختَن رآ خوب یادَم نَداده اَند...
وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ ، بوﮮ اُدکُلنَم مَستت نمیکُند... .
نگرآטּ پآک شدטּ رُژ لَب و ریملَم نیستَم ...
لآک نآخن هآیم اَز هزآر مترﮮ داد نمیزَند.
گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه بلنَد دآد میزَنم
خدآیَم رآ بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم.......
و بَعضـﮯ آدم هآﮮ اَطرافَم رآ هَم بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم
بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ گوشـﮯ پِچ پِچ کُنم
" من " اَگر بگویَم دوستَت دآرَم.......
دوست دآشتَنم حَد ومَرزﮮ ندآرَد
مَن خآلِصآنه هَمینَم
☼ ℋǎ℘℘ƴ.Ɗǎƴ ♥
قاطـــے پاتــــے :)
به کوچه ها قدم بگذار . . .
مرا بگیر از غبار زرد پنجره ها !
مرا ببر به آسمانی از بهار تو . . .
که سخت گریه می کنند بهانه های من برای تو !
یه روز بی تو واسم یه عمره . . .
میخوام بگم تورو میخوام تو یه جمله !
دنیام بی تو تیره و تاره . . .
دوباره دلم هواتو داره !
بیا پیشم که بی تو من هیچم . . .
وقتی که میخندی دیوونه میشم !
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم،
یا از عاشقی دلتنگتر!
فقط میدانم
در آغوشِ منی، بی آنکه باشی
و رفتهای بی آنکه نباشی…!
عـشـق چـه از در بـیـایـد ..
چـه از در بــرود ..
فـرقـی نـمـی کـنـد..
خـانه را حـتـمـا بـوی حـادثه پـر خـواهـد کـرد !
خسته تر از آنم
که لیوانی چای
آرامم کند …
آغوش گرم ترا میخواهم
در جنگلی ناشناس
وقتی که آسمان
از لابهلای شاخهها
سرک میکشد …
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯿﺶ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻮﺳﻪ
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﺮ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻮﺩﻧﺶ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺲ ﺗﺤﺴﯿﻨﻪ
ﺍﮔﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺣﺲ ﺗﺸﮑﺮﻩ …
ﻭﻟﯽ …
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﯼ ﻭ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ !؟
ﻋﺎﺷﻘﺸﯽ …
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌیه
نگران نباش
نمی شود دوستت نداشت
لجم هم که بگیرد از دستت
دفترچه ی خاطراتم
پر از فحش های عاشقانه میشود !
نه زبانِ فارسیام … که از راست به چپ بخوانی
و نه فرانسه … که از چپ به راست
و نه ژاپنی … که از بالا به پایین
من،
زبانِ عشقم
ازهمه طرف خوانده میشوم!
قلک بغض هایم را که بشکنم باز ناز تو را خواهم خرید
و یک بسته مداد رنگی
و با هر رنگش باز ناز تو را
خواهم کشید . . .
خداوند نمیخواهد ما به هم برسیم
می دانی دلیلش چیست ؟
شاید می داند که اگر کنارم باشی
دیگر هیچ وقت ، هیچ چیز
از او نخواهم خواست !
شایــــــــــد نفسمــــ…
دلیڵ زنـــــــده بودنم بــــاشه
امـــــــا…
بے شک تـــــو تنـــــها دلیــــل همیــــــن
نفســـــے
هر جا که من هستم
تو نیستی
هر جا که تو هستی ،
من نه !
شده ایم آدم برفی و آفتاب
مگر نارنج وُ بهار عیبی داشت !
آرزو میکنم تو جیب لباست پول پیدا کنی،
آرزو میکنم یه موزیکی که خیلی وقته دنبالشی ُ
هیچ اسمی ازش نمیدونی رو یهو یجا پیدا کنی،
آرزو میکنم وقتی دارن ازت تعریف میکنن تو اتفاقی رد بشی ُ بشنوی،
آرزو میکنم انقدر بخندی ُ بخندی که از چشمات اشک بیاد،
آرزو میکنم یه بویی که باهاش خیلی خاطره خوب داری یجا به مشامت بخوره،
آرزو میکنم همین روزا یه کتاب هدیه بگیری،
آرزو میکنم وقتی حواست نیست سرتو بیاری بالا ببینی یکی که دوسش داری
داره خیلی عمیق با یه حس مثبت و لبخند رضایت نگاهت میکنه،
آرزو میکنم خنده یه نوازد ببینی،
آرزو میکنم یه چیزی که کوچیکه ولی فکر نمیکردی،
حالاحالاها داشته باشیش یا اتفاق بیوفته رو بدست بیاری
این آرزوها کوچیکن ولی خیلی لذت دارن
ﺑﮕــﺬﺍﺭ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﯿــﻦ ﯾـﮏ ﺟﻤﻠــﻪ ﺩﻭﺑـــﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻖِ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿـــﻢ ﻣــﻦ ﻧﺎﻣَـﺖ ﺭﺍ ﺻــﺪﺍ ﻣــﯽ ﮐـﻨـــﻢ ﺗـــﻮ ﺑـﮕـــﻮ ﺟﺎﻧَــﻢ
یک وقتایــــی هســت کـــه بایــد لــــم بدی یه گــــوشه... و جــریان زندگیــت رو فقـــط مــــرور کنی. بعــدشم بگـــی: "به سلامتــــــــی خــــودم که اینقـــدر تحمـــل داشتـــم.....!
امروز باورم شد که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را ! از من که گذشت ... اما ، هر جا که هستی ، " خسته نباشی " !!!
برای تو گاهی شعر ها هم برایم ناز می کنند گاهی آنها هم دست نیافتنی می شوند.. می دانی چه وقت ؟! وقتی بو می برند که دلم در هوای تو می سُراید...
مگر خودت نگفتی خداحافظ؟ پس چرا وقتی گفتم"به سلامت" نگاهت تلخ شد؟ برو به سلامت دیگرهم سراغم را نگیر! خسته تر از آنم که بر سر راهت بنشینم و دلیل رفتنت را جویاشوم...
نمیدانم نامت را چه بگذارم… مخاطب خاص! تمام زندگی! دلیل نفس کشیدن! همه ی وجود… یا تنها عشقم… …به هرنامی که باشی بدان… آرام… برایت جان میدهم
گر وقت نداری حالم را بپرسی، درکت میکنم؛ اگر وقت نداری با من صحبت کنی، درکت میکنم؛ اگر وقت نداری مرا ببینی، درکت میکنم؛ اما اگر بعد از تمام اینها، دیگر دوستت نداشتم، اینبار نوبت توست که درکم کنی!
دست به صورتم نزن می ترسم بیفتد.. نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد .. سیل اشک هایم تو را با خود ببرد .. و باز .. من بمانم و تنهایی
یه حرفایی، چنان آتیشت میزنه که دوست داری فریاد بزنی، ولی نمیتونی! دوست داری اشک بریزی، ولی نمیتونی! حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه! تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه، به این میگن “درد بی درمون”